به گزارش مشرق، به دنبال اظهارات آیتالله جواد فاضل لنکرانی در باب فقه نظامساز، مباحث متعددی میان اندیشمندان در گرفت. مهدی نصیری از جمله افرادی بود که در یادداشتی با عنوان «فقه نظامساز داریم؟ نداریم؟» در این باره اظهار نظر کرد.
بیشتر بخوانید
فقه نظام ساز؛ داریم یا نداریم؟
حجتالاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای اسلامی صدرا در یادداشتی رویکرد نصیری را مورد نقد قرار داد و مهدی نصیری نیز با یادداشتی با عنوان «عرصه را بر آزاداندیشی تنگ نکنید» در مقام پاسخ به غلامی درآمد. در ادامه حجتالاسلام غلامی در یادداشتی برای دومین بار به مهدی نصیری پاسخ داده است که در ادامه از نظر میگذرد:
بیشتر بخوانید
عرصه را بر آزاداندیشی تنگ نکنید
قبل از هر سخنی، مایلم از دوستان بزرگوار در رسانههای گوناگون که فرصت این نقد و نظر مفید را فراهم کردند تشکر کنم. پنجشنبه گذشته که تصمیم گرفتم یادداشتی در نقد دیدگاههای جناب آقای مهدی نصیری بنویسم، میدانستم که با یک ژورنالیست با سابقه و پرطرفدار روبرو هستم و نقد صریح و بیپرده من به ایشان چه عکسالعملها و هزینههایی خواهد داشت، لکن به خاطر انجام تکلیف شرعی و انقلابی به خود تردید راه ندادم و یادداشت را از طریق یکی از دوستان عزیزم برای مدیر محترم وبگاه مشرق فرستادم. آقای نصیری صحیح میفرمایند که برای من به صورت خصوصی و البته بعد از آنکه یادداشت بنده در مشرق منتشر شده بود پیامی فرستادند و همانطور که ملاحظه میفرمایید در انتهای آن بنده را تهدید هم کردند، لکن ای کاش انصاف را رعایت نموده و پاسخ صمیمی من به پیام خصوصیشان را نیز منتشر میکردند.
بیشتر بخوانید
سخنی با مهدی نصیری
به هر حال، بنده قصد حاشیه روی ندارم، لذا خیلی سریع وارد اصل مطلب می شوم. البته تقاضا دارم دوستان ارجمندی که یادداشتهای من را می خوانند بیش از آنکه بخواهند برنده و بازنده را معین کنند، به عمق جملات توجه کنند و عنایت داشته باشند که ما در محضر خداوند هستیم و إنشاالله برای انجام وظیفه و پاسداری از اسلام عزیز قلم میزنیم و میخوانیم؛ لذا نه من به سیاستبازان شباهت دارم و نه این گفتوگوها شباهتی به بازیهای رایج سیاسی در روزنامهها دارد.
۱. من در یادداشتی که در نقد جناب مهدی نصیری نوشتم توهینی به ایشان نکردم. نمیدانم چرا جناب ایشان، صراحت من در بیان واقعیتها را توهین به خودشان تلقی کردهاند و با مظلومیت نمایی، قصد دارند نگاه مخاطب را از جان مطالب بنده منحرف نمایند؟ به هر حال، هم برای حقیر و هم برای مخاطب، مهم است که بدانیم جناب مهدی نصیری کیست و مولود کدام جایگاه و مکتب علمی است؟ آیا آقای مهدی نصیری یا هر کس دیگری مانند ایشان، اجازه دارند درباره میراث فکری تشیّع که طی قرون متمادی با مجاهدت، دقتهای طاقت فرسا و حتی جانفشانیِ هزاران تن از علماء عظیم الشأن حوزه علمیه مقدسه به دست ما رسیده است، قضاوت قطعی کنند و زیراب آن را با چند استدلال سست بزنند؟
آیا جانبداری دوستان و مریدان جناب نصیری از این دیدگاهها که گاه با چاشنی تحقیر منتقدین ایشان همراه است، میتواند به این نظرات وجاهت علمی بدهد یا خیر، اعتباربخشی به دیدگاههای آقای نصیری باید مسیر دیگری را طی کند؟ شاید بیان این مطلب لازم باشد که در سالهای گذشته، نه فقط بنده که عددی نیستم، بلکه اکثر فضلا و علمای حوزه، جناب نصیری را یک صاحب نظر و نظریهپرداز اسلامی قلمداد نکردهاند و سزاوار نیست که جناب نصیری از بیان این واقعیت مکدّر شوند.
انگ یونانیت، جایگاه فلسفه اسلامی را متزلزل نمیکند
۲. ایشان با افتخار از مخالفتشان با فلسفه اسلامی و به طور خاص حکمت صدرایی صحبت نموده اند، اما حقیقت این است که نه انگ یونانی زدگی که پیش از امثال جناب نصیری، روشنفکران غربگرا آن را به فلسفه اسلامی زدهاند، چیزی از عظمت فلسفه اسلامی و نسبت حقیقی آن با اندیشه اسلامی کم میکند و نه پیدا کردن چند حدیث که بنا به تفسیر غیراجتهادی ایشان، در مذمت فلسفه وارد شده است، جایگاه فلسفه اسلامی را در تفکر اسلامی متزلزل می کند. از طرف دیگر، وجود دیدگاههای شاذ و غیرقابل قبول در بین فلاسفه و حکمای اسلامی چیز عجیبی نیست و کسی تاکنون آنها را در جایگاه معصوم(ع) ننشانده که مثلاً خطای یک فیلسوف بتواند وجاهت کل فلسفه اسلامی و روح حاکم بر آن را زیر سئوال ببرد.
بنابراین، برخلاف بیانات جناب نصیری، برای بنده شاگردی در مکتب صدرایی که خدمت آن به بسط و تعمیق تعالیم حقّه اهل بیت علیهم السلام قابل انکار نیست، یک افتخار است. ضمن آنکه توانایی منحصربفرد حکمت صدرایی در شکلدهی به هسته سخت علوم انسانی اسلامیِ برای بسیاری از اندیشمندان روشن است و ما و صدها استادی که بنده خدمتگذارشان هستم، در سالهای اخیر، چه در نقد بنیان افکن علوم انسانیِ سکولار و چه در فرایند ظهور علوم انسانیِ اسلامی به توفیقات بزرگی دست یافتهایم که ذکر آن مجال دیگری را طلب میکند.
و اما اینکه جناب نصیری فرمودهاند با فلسفه اسلامی مخالفند نه با دستگاه عقلی، سخن خوشحالکنندهای است و لااقل موجب دور شدن ایشان از اخباریگری میشود، لکن کسی میتواند قائل به کشف و به کارگیری یک دستگاه عقلی متفاوت از دل متون دینی باشد که ابتدا توانسته باشد مرزهای میان فلسفه اسلامی و چنین دستگاهی را فارغ از طرح ادعاهای توخالی اثبات کند.
برآیند تفکر هایدگری-فردیدی به تسلیم در برابر مدرنیته و توقف حرکت انقلاب منجر میشود
۳. روشن است که بنده با نفس عنایت کسی مانند جناب نصیری به تفکر هایدگری-فردیدی مسألهای ندارم. سالهاست که شماری از اساتید دانشگاه مشغول بحث و بررسی چنین دیدگاهی هستند و تا به حال دهها مقاله و کتاب در این زمینه منتشر شده است و بنده هم از مطالعه بعضی از این مقالات و کتب، بهره بردهام؛ اما آنچه در یادداشت قبلی محل نقد حقیر بود، نسبت این تفکر با اندیشه اسلامی و خط انقلاب بود. من ابایی از بیان این واقعیت ندارم که تفکر هایدگری-فردیدی هر چند در بدو ورود به غربشناییِ عمیق و انتقادی، کمک زیادی میکند، لکن برآیند آن به تسلیم در برابر مدرنیته و توقف حرکت انقلاب منجر میشود. ضمناً بنده نه تنها از امام(ره) و مکتب فکری و عرفانی او یاد گرفتهام که چیزی به عنوان سیطره مطلق مدرنیته نمیتواند وجود عینی داشته باشد، بلکه در این سالها به وضوح جلوههایی از ظهور عصر انقلاب اسلامی در عرض عهد مدرنیته را مشاهده کردهام.
نصیری؛ سخنگوی انجمن حجتیه یا سخنگوی نهضت فکری امام خمینی(ره)؟
۴. گرچه حقیر به عنوان یک طلبه کوچک، خود را ناتوان در نقد جزء به جزء نظرات جناب نصیری، چه در باب فلسفه اسلامی، چه در باب غرب و مدرنیته و چه در باب فقه یا تمدن نوین اسلامی نمیدانم، اما در یادداشت قبلی هدف دیگری داشتم. هدف من این بود که با پردهبرداری از گوهر و پیام نظرات جناب نصیری، مخاطبان خود و آقای نصیری را نسبت به تعارض این نظرات با تفکر مبنایی انقلاب و نیز تبعات آن در میدان نظر و عمل روشن کنم.
جمعه گذشته که کامنتهای زیر یادداشت خود در وبگاه مشرق را مطالعه میکردم، به این نتیجه رسیدم که نه فقط در ساحت تئوریک تشخیص درستی داشتهام، بلکه وقتی به حرف های نه چندان محترمانه طرفداران یا دنبال کنندگان نظرات جناب نصیری مینگرم، آنها دقیقاً دچار برداشت هایی از نظرات ایشان هستند که نسبت به آن اظهار نگرانی کرده بودم. بنابراین، مسأله فقط این نیست که آقای نصیری بفرمایند من از نظراتم چنین غرضی نداشتهام، بلکه مهم این است که ببینیم تأثیر این نظرات در مخاطبان ایشان چیست. آیا جناب نصیری به سخنگوی انجمن حجتیه شباهت پیدا کردهاند یا سخنگوی نهضت فکری امام خمینی؟
به دنبال ایجاد یک شعبه فکری در کنار اندیشه مبنایی انقلاب نباشید
۵. جناب نصیری در پاسخ به آن فقره از یادداشت من که گفته بودم در یک کار عظیم جمعی مانند انقلاب اسلامی، نه میتوان خود رأی بود، و نه میتوان به بلبشوی فکری تن داد و لذا حرکت ما در مسیر انقلاب باید در چارچوب تفکر امام (ره) و رهبر بزرگوار انقلاب باشد، ایراد گرفتهاند که چرا عرصه را بر آزاداندیشی تنگ میکنید و وقتی رهبر انقلاب خودشان جواز نقد نظراتشان را دادهاند، آن را بر دیگران حرام میکنید؟
در پاسخ به جناب نصیری عرض میکنم که نه کسی تاکنون حق شما در نقد نظرات امام(ره) و رهبر معظم انقلاب را نادیده گرفته و نه شما از این حق استفاده نکردهاید. بخشی از نظرات جنابتان در سالهای اخیر نقطه مقابل دیدگاههای امام(ره) است، لکن نقد من به شما از این زاویه نبود. نقد بنده به دیدگاههای جنابعالی از این زاویه است که چرا به جای اظهار نظر در مجامع و محافل علمی و تخصصی و سپس شنیدن نقد صاحب نظران، به انتشار نظرات خود در رسانههای عمومی و انتقال حرف های خود به دهها هزار نفر از افرادی که عمده آنان تخصصی در این عرصه ندارند مبادرت کردهاید؟ آیا مسألهدار کردن ذهن افراد غیر متخصص و متزلزل کردن باورهای آنان نسبت به خط فکری امام (ره) صحیح است؟ الآن نیز همین را دوباره عرض میکنم که هنر خودتان را صرف مخدوش کردن ذهنیت افرادی که بخش مهمی از آنها هیچ اشرافی به این مباحث ندارند نکنید و در عمل، به دنبال ایجاد یک شعبه فکری در کنار اندیشه مبنایی انقلاب نباشید.
فقه نظامساز، فقه جدیدی در عرض فقه جواهری نیست
۶. جناب نصیری درباره دستگاه فقه و قدرت نظام سازی آن دچار اشتباه شدهاند و چارهای ندارم که بگویم این اشتباه بیش از هر چیز به خاطر عدم درک عمیق ذات فقه و به طریق اولی پویایی و کارایی آن است. فقه شیعه - البته فقه مکتب اصولی نه مکتب اخباری- یک دستگاه زنده و پویاست که فراتر از توان پاسخگویی به مسائل جزئی اعم از رایج و مستحدثه، از قدرت استنباطات کلان من جمله استنباط نظامات اسلامی از بطن منابع چهارگانه برخوردار است. وقتی از فقه نظام ساز صحبت میشود ( صرف نظر از معنای دقیق نظام) ، از یک استعداد و ظرفیت ویژه صحبت شده است که تا مرحله به فعلیت رسیدن فاصله دارد. هر چند تجربه اولیه و موفق استنباط نظاموارهها، مانند کار مرحوم آیت الله شهید صدر در استنباط چارچوب کلی نظام اقتصادی اسلام در فقه شیعی وجود دارد.
پس باید دقت داشت که کسی نگفته که نظامسازی در فقه به تمامه انجام شده و یا بدون طی مقدمات ضروری مانند تکمیل اصول فقه، نظامسازی ممکن است. از طرف دیگر، بر خلاف تصور برخی از فقهای محترم، فقه نظامساز، فقه جدیدی در عرض فقه جواهری نیست، بلکه از قابلیتهای پنهان فقه جواهری است که باید با تلاشهای روشمند فقهای زبده ظهور و بروز پیدا کند. بنابراین، باید از جناب نصیری که با این درجه از قاطعیت میفرمایند فقه نظامساز نداریم و یا فقه قادر به نظام سازی نیست، سئوال کنیم که این جمعبندی چگونه برای ایشان حاصل شده است؟ از مطالعه ذاتشناسانه فقه؟ از مطالعه مبناشناسانه فقه؟ از مطالعه ساختار شناسانه فقه؟ از مطالعه روش شناختی فقه؟ یا از مطالعه کارکرد شناسانه فقه؟ به بیان دیگر، چه اشراف و تسلطی بر فقه، آقای نصیری را به چنین قضاوت قاطعانهای درباره فقه ترغیب کرده است؟ آیا به صرف ملاحظه کمکاریهای فقهی در حوزهها و یا در اثر سرخوردگیِ ناشی از فاصله گرفتن دولت ها از عقلانیت فقهی، چنین قضاوتی در ذهن ایشان شکل گرفته است؟
تمدن نوین اسلامی در طول تمدن بینظیر مهدوی است
۷. و اما بحث درباره ضرورت و امکان تمدن نوین اسلامی که شکلگیری آن با محوریت انقلاب اسلامی و در دوران غیبت، جزو محکمات تفکر نهضت امام (ره) و انقلاب است، بحث مستوفایی را میطلبد که خوشبختانه نه فقط در کتاب فلسفه تمدن نوین اسلامیِ حقیر، بلکه در دهها مقاله علمی-پژوهشی صاحبنظران این عرصه به تفصیل بحث شده و تکرار الفبای آن نیز در این یادداشت ممکن نیست. لذا بنده فقط به ذکر سه نکته بسنده می کنم:
اولاً. شکلگیری تمدن نوین اسلامی، هر چند هدف غایی انقلاب نیست ( بلکه یک هدف میانی است ) اما موتور محرکه انقلاب و جوانان پرشور انقلابی در جهت عینیت بخشی به تعالیم مترقی اسلام است و لذا حذف این هدف یا تردید در اصل آن، چیزی جز خاموش کردن این موتور محرکه و خنثی کردن انقلاب نیست.
ثانیاً. تمدن نوین اسلامی در طول تمدن بی نظیر مهدوی و به مثابه مقدمه ظهور منجی عالم ( ارواحنا فداه ) تلقی میشود نه آنکه این تمدن در عرض تمدن مهدوی یا جایگزینی برای آن قلمداد شود.
ثالثاً. در عصر غیبت، شیعیان با محوریت ولی فقیه، مکلف به آوردن همه بضاعت خود به میدان و حتی توسعه روشمند بضاعتشان، برای تحقق حداکثری اسلام در نظر و عمل هستند و کسی اجازه ندارد به بهانه غیبت معصوم(ع) یا فرا نرسیدن عهد طلوع اسلام، یا از سر انفعال و سرخوردگی، از انجام تکلیف خود شانه خالی نموده و دیگران را هم به بی تحرکی تشویق کند.
بنده دیگر قصد ندارم به این بحث در رسانههای عمومی ادامه دهم و لذا پیشنهاد میکنم اگر جناب آقای نصیری مایل به ادامه این نقد و نظر هستند، آن را در یک وبگاه یا نشریه تخصصی پیگیری فرمایند و من هم در خدمتشان خواهم بود.
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
رضا غلامی